با دلِ آغشته در خون، گرچه خاموش ایم ما*
لیک، چون خُم، دهان‌کف‌کرده در جوش ایم ما

ساغَرِ تقدیر ما را مَستِ آزادی نمود
زین سبب از نشئه‌یِ آن باده مدهوش ایم ما

گر تو ئی سرمایه‌دارِ باوقارِ تازه‌چرخ
کُهنه‌رندِ لات-و-لوتِ خانه-بر-دوش ایم ما

همچو زنبورِ عسل هستیم چون ما لاجرم،
هر غنی را نیش و، هر بیچاره را نوش ایم ما

نورِ یزدان هر مکان، سر تا به پا هستیم چشم
حرفِ ایمان هر کجا، پا تا به سر گوش ایم ما

دوش زیرِ بارِ آزادی چه سنگین گشت دوش
تا قیامت زیرِ بارِ منّتِ دوش ایم ما

حلقه-بر-گوشِ تهی‌دستان بوَد گر فرّخی،
جُرعه‌نوشِ جامِ رندانِ خطاپوش ایم ما.

#فرخی_یزدی

غزلِ ۱۴ از دیوانِ فرّخیِ یزدی به اهتمامِ حسینِ مکّی (جاویدان، ۱۳۷۶)، ص ۹۳.

  • مصرع ِ ۱. این مصرَع را این‌طور هم سروده است: در قضایایِ کنونی گرچه خاموش ایم ما. - پانویسِ حسینِ مکّی

#غزل #معاصر

با دلِ آغشته در خون گرچه خاموش ایم ما - فرّخیِ یزدی

خرامان از در-ام بازآ کت از جان آرزومند ام - سعدی

ما زِ یاران چشمِ یاری داشتیم - حافظ

ایم ,دوش ,یزدی ,خاموش ,گرچه ,دلِ ,ایم ما ,خاموش ایم ,گرچه خاموش ,حسینِ مکّی ,تا به

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

گز و شیرینی سادات برنامه نویسی شلم شوربا اسکلت فلزی دبستان دوره دوم صفرپور ناحیه 2 شهرکرد دانلود پایان نامه های ارشد کنکور ارشد معماری آنلاین مگ معرفی دارو ها الکترو برد جهانبین