خرامان از در-ام بازآ، کت از جان آرزومند ام
به دیدارِ تو خشنود ام، به گفتارِ تو خرسند ام
اگرچه خاطر-ات با هر کسي پیوندها دارد،
مباد آن روز و آن خاطر که من جُز با تو پیوندم
کسي مانندِ من جُستی، زهی بدعهدِ سنگیندل
مکن، کاندر وفاداری نخواهی یافت مانند-ام
اگر خود نعمتِ قارون کسي در پایات اندازد
کجا همتایِ من باشد که جان در پایات افگندم
به جانات کز میانِ جان زِ جانات دوستتر دارم
به حقِّ دوستی، جانا، که باور دار سوگند-ام
مکن رغبت به هر سویي به یارانِ پراگنده
که من مهرِ دگر یاران زِ هر سویي پراگندم
شرابِ وصلت اندر ده، که جامِ هجر نوشیدم
درختِ دوستی بنشان، که بیخِ صبر برکندم
چو پای از جاده بیرون شد، چه نفع از رفتنِ راهام
چو کار از دست بیرون شد، چه سود از دادنِ پند-ام
معلّم گو ادب کم کن، که من ناجنس شاگرد ام
پدر گو پند کمتر ده، که من نااهل فرزند ام
به خواری در پیات، #سعدی، چو
گَرد افتاده میگوید:
پسندی بر دلام گردي، که بر دامانْت نپْسندم.
از تصحیحِ استاد #غلامحسین_یوسفی (غزلِ ۴۹۸ از #بدایع، سخن، ۱۳۸۵) و مقابله با تصحیحِ مرحوم #فروغی (هرمس، ۱۳۸۵).
با دلِ آغشته در خون گرچه خاموش ایم ما - فرّخیِ یزدی
ام ,جان ,چو ,تو ,کسي ,پایات ,که من ,خرامان از ,ام به ,هر سویي ,شد، چه
درباره این سایت