هرگز حَسَد نبردم بر منصبيّ و مالي
الّا بر آن که دارد با دلبري وصالي
دانی کدام دولت در وصف مینیاید –
چشمي که باز باشد هر لحظه بر جمالي
خرّم تني که محبوب از در فراز-اش آید –
چون رزقِ نیکبختان، بی زحمتِ سؤالي
همچون دو مغزِ بادام، اندر یکي خزینه،
با هم گرفته انسي، وز دیگران ملالي
داني کدام جاهل بر حالِ ما بخندد –
کو را نبوده باشد در عمرِ خویش حالي
سالِ وصال با او یک روز بود گویی
واکنون – در انتظار-اش – روزي بهقدرِ سالي
ایّام را، به ماهي، یک شب هِلال باشد
وان ماهِ دلسِتان را هر ابرویي هِلالي
صوفی نظر نبازد جز با چنین حریفي
سعدی غزل نگوید جز بر چنین غزالي.
از تصحیحِ استاد #غلامحسین_یوسفی (سخن، ۱۳۸۵)، غزلِ ۳۹۵ از #بدایع، ص ۱۸۴.
با دلِ آغشته در خون گرچه خاموش ایم ما - فرّخیِ یزدی
– ,سعدی ,کدام ,نبردم ,غزل ,اش ,هرگز حَسَد ,نبردم بر ,و مالي ,حَسَد نبردم ,به ماهي، ,هرگز حَسَد نبردم
درباره این سایت