به‌یادِ رویِ گُلي در چمن چو ناله کنم،
هزار خون به دلِ داغدارِ لاله کنم

زِ بس که خون به دل‌ام کرده دستِ ساقیِ دهر،
مُدام خون عوضِ باده در پیاله کنم

به جدّ-و-جهد اگر عقده‌هایِ چین شد باز،
من از چه رو به قضا کارِ خود حواله کنم؟

شدم وکیل از آن‌رو که نقد، فی‌المجلس،
برایِ نفعِ خود این خانه را قباله کنم

من ام که طاعتِ هفتادساله‌یِ خود را،
فدایِ غمزه‌یِ ماهِ دو هفت‌ساله کنم

به‌غیرِ توده‌یِ ملّت چو هیچ‌کس کس نیست،
چرا زِ هر کس و ناکس من استماله کنم؟

زِ بس که هر چه نویسم به من کنند ایراد،
بر آن سر ام که دگر ترکِ سرمقاله کنم.

#فرخی_یزدی

غزلِ ۱۷۲ از دیوانِ فرّخیِ یزدی به اهتمامِ حسینِ مکّی (جاویدان، ۱۳۷۶)، ص ۱۶۲.

#غزل #معاصر

با دلِ آغشته در خون گرچه خاموش ایم ما - فرّخیِ یزدی

خرامان از در-ام بازآ کت از جان آرزومند ام - سعدی

ما زِ یاران چشمِ یاری داشتیم - حافظ

کنم ,خون ,یزدی ,چو ,زِ ,بس ,زِ بس ,خون به ,ام که ,به‌یادِ رویِ ,فرّخیِ یزدی

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فروش پارچه فاستونی گز و تاق پنج شنبه 24 آذر 1384 ساعت 17:30 عاشق شدم تا همیشه باما حرفه ای شوید نمایندگی فروش خدمات تعمیر کولر گازی اسپلیت در شیراز - عظیمی دست بافته های من آموزش تعمیرات موبایل نفت نیوز جدیدترین های تکنولوژی | بازی | نرم افزار دانلود کتاب pdf پی دی اف