خداوندا، دلي دریا به من ده
در او عشقي نهنگآسا به من ده
حریفان را بس آمد قطرهاي چند
بگردان جام و، آن دریا به من ده
نگارا، نقشِ دیگر باید آرا ست
یکي آن کلکِ نقشآرا به من ده
زِ مجنونانِ دشتِ آشنایی،
من ام امروز، آن لیلا به من ده
به چشمِ آهوانِ دشتِ غُربت،
که سوزِ سینهیِ نیها به من ده
تنآسایان بلایاش برنتابند
بلی من گفتم، آن بالا به من ده
چو با دریادلان اُفتی، قَدَح چیست؟
به جامِ آسمان دریا به من ده
گدایان همّتِ شاهانه دارند
تو آن بیزیورِ زیبا به من ده
غمِ دنیا چه سنجد با دلِ من
از آن غمهایِ بیدنیا به من ده
چه دلتنگ اند این آیینهرویان
دلي در سینه بیسیما به من ده
به جانِ سایه و دیدارِ خورشید،
که صبري در شبِ یلدا به من ده.
#هوشنگ_ابتهاج (ه. ا. سایه)
نقشِ دیگر»، تهران، مهرِ ۱۳۵۵
از دفترِ سیاهمشق (کارنامه،
۱۳۹۳)، صص ۱۲۶ و ۱۲۷.
با دلِ آغشته در خون گرچه خاموش ایم ما - فرّخیِ یزدی
دریا ,سایه ,نقشِ ,ابتهاج ,دشتِ ,دلي ,من ده ,به من ,دریا به ,ده به ,نقشِ دیگر
درباره این سایت